رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
کارگاه آموزش رمان نویسی(ظرفیت 15 نفر) ×
انجمن نودهشتیا

ارسال‌های توصیه شده

دلنوشته: کالبد مادرم
ژانر: تراژدی
نویسنده: اهورا تابش
مقدمه:
«هنگامی که کالبد مادرم را شکافتند
گویی تمام دلش، برای من سوخته بود!»
دلش خوشبخت نبود زیرا من مرتکب شده‌ام
بگذار بهمن یخ‌زده نسیان
مرا در کام خود فرو ببرد که او را خوشبخت نکرده‌ام!
من به آن خیانت کردم
از این رو که هیچ‌وقت خوشبخت نبوده است... .

ای گلی که برگ‌های سفیدت درون تاریکی مطلق می‌درخشد؛
گیسوان مادرم هرگز سفید نبودند.
گل قاصدک، مادر گیس زردم را هیچ‌وقت نیامد... .
ای ابر بارانی، بر فراز ما آیا می‌پلکی؟
مادر ساکت من بر هرکسی می‌گرید

مادرم، من آمدم
با وضعی آشفته و دل‌نگران از مسیر طولانی
با پیراهنی که دیگری چیزی جز تار و پود از آن نمانده است... .
پیراهن طرح‌دار سفید رنگ که برایم بافتی!
خیلی وقت است که رشته‌هایش ازهم گسسته است‌‌.

چیزی نمی‌دانستم، سخت در حیران مانده بودم.
از اطراف خود،
آسمان، برگ‌ها، درختان و خدا
پرسیدم
آیا می‌توانستم؟
چیزی نمی‌گفتند.
آه در خانه‌ی ما
در این شهر غریب
مادر من با گریه می‌خفت.
آری، دانستم... .

به گفتگو بپیوندید

شما در حال پست به عنوان مهمان هستید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .
توجه: مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
  • اضافه کردن...