رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
کارگاه آموزش رمان نویسی(ظرفیت 15 نفر) ×
انجمن نودهشتیا

ارسال‌های توصیه شده

پارت پنجاه

چند روزی از مهمونی گذشته بود تو این مدت دو تا از امتحان ها رو پشت سر گذاشته بودم ، از اون شب که حرف های اون دو نفر رو شنیده بودم ذهنم مشغول بود ، همش کابوس میدیدم ، جنازه ساحل رو میدیدم ، به طور کل بهم ریخته بودم .

این طوری نمیتونستم خوب برای  بقیه امتحان ها اماده بشم ؛ تصمیم گرفتم بعد چند روز برم باشگاه ، که بلکه ذهنم خالی بشه.

لباس های ورزشیم رو برداشتم و بعد عوض کردن لباسام بیرون رفتم.

به باشگاه که رسیدم ، از دور دیدم که کامی روی تردمیل هست ، این یعنی تازه اومده ، به سمت اتاق تعویض لباس رفتم و بعد آماده شدن ، منم رفتم سمت تردمیل ها ، کامی هَدِست روی گوشش بود و متوجه من نشد ، تردمیل کناریش رو انتخاب کردم  و دستی روی دستش کشیدم.

برگشت سمتم و با دیدنم چشماش خندید و هدست رو از گوشش برداشت.

گفت: سلام ، خوبی؟ اینجا چه کار می کنی؟؟ 

گفتم: ذهنم مشغول بود گفتم بیام یکم ذهنم رو آزاد کنم.

آهانی گفت و مشغول شدیم ، یک ساعتی که گذشت به کامی گفتم بیا بریم سمت جکوزی ها ، خوبی اینجا این بود جکوزی ها خصوصی و تو محوطه های جدا از هم بودن .

بعد تایید کردن کامی به سمتشون رفتیم و نیم ساعتی رو هم اونجا گذروندیم .

کارمون که تموم شد به سمت کمد لباس ها رفتم و بعد برداشتن وسایلم رفتم اتاقک تعویض لباس ، داشتم لباس عوض می کردم که بهراد تو واتس آپ تماس گرفت ، شومیزم رو مرتب کردم و تماس رو وصل کردم و از اتاقک اومدم بیرون.

بهراد با چهره خندون سلام کرد و گفت:کجایی وروجک؟

لبخند زدم و گفتم:باشگاهم ، جات خالی.

بهراد: اوهو ، تو اینجا بودی ، با بلدزر جمعت می کردیم ،حالا ورزشکار شدی؟

چشمام رو شیطون کردم و گفتم: از مزیت های باشگاه های اینجاست . چشمکی هم انتهای حرفم زدم.

بهراد که منظورم رو گرفته بود ، گفت:چشمم روشن رفتی اونجا ،چشم و گوشت باز شده ، تو هفته دیگه بیا ،آدمت می کنم .

گفتم: جونننن ، تو فقط غیرتی شو.

بهراد خندید و گفت: دختر سایزهات رو برام بفرست ؟

با تعجب گفتم : سایز چی؟ اصلا سایز من و برا چی می خوای؟؟؟

گفت: سایز لباس و کفشت رو میگم حدودی میدونم می خوام مطمئن باشم؛ تو چه کار به این حرفاش داری بفرست برام.

با تعجب باشه ای گفتم ، چون بهراد کار داشت تماس رو قطع کردم و سرم رو بالا اوردم ، دیدم آروین با پوز خند تکیه داده به دیوار رو به روی من و داره نگاهم می کنه.

اخمی کردم و گفتم: به مکالمه من گوش میدادی؟

گفت: نه فقط توجهم جلب شد، نه که تو فرانکفورت هستیم ، فارسی حرف زدن برام تعجب برانگیز بود ،نا خوداگاه جذب شدم .

عوضی داشت با ادای خودم ، حرفای خودمو به خودم پس میداد‌.

حرصم گرفت ، اخمام رو تو هم کشیدم و گفتم: من اون موقع چهرت رو ندیدم اگه میدونستم تویی ، اصلا واینمیستادم.

آروین شونه ای بالا انداخت و گفت : حالا هم که چیزی نشده ، برابر شدیم وروجک . چشمکی هم حوالم کرد!

بعدم رفت و نذاشت دیگه حرفی بزنم ، خیلی پررو بود.

با حرص سمت کامی رفتم و اونم حاضر شده بود باهم به سمت ماشین ها رفتیم.

ویرایش شده توسط bano.z

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .
توجه: مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
  • اضافه کردن...