رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
انجمن نودهشتیا

A.F

کاربر نودهشتیا
  • تعداد ارسال ها

    156
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    5

A.F آخرین بار در روز مهر 6 برنده شده

A.F یکی از رکورد داران بیشترین تعداد پسند مطالب است !

1 دنبال کننده

آخرین بازدید کنندگان نمایه

3,056 بازدید کننده نمایه

دستاورد های A.F

Community Regular

Community Regular (8/14)

  • Very Popular نادر
  • Reacting Well
  • Conversation Starter
  • First Post
  • Collaborator

نشان‌های اخیر

160

اعتبار در سایت

  1.  

    قلبم درد می کرد به شدت .

    خودم رو ۲۴ ساعته تو این چهار دیواری که قبلا محلی بود که گوشه ی آن تخت بزرگ‌ کنار اتاق که بالایش پر از عکس های دو نفره مون با دوربین من و گیاه رز رونده که ایده ی او بود ، گوشه ی اتاق که صدای گیتار زدن او با آن دست های ظریف و صدای خوش آوازه به گوش می رسد ، در گوشه ای که اون کتاب خونه ی دست ساز رو با هم ساختیم و از زمین تا آسمون توش کتاب چیدیم سایه قد بلند او با دست هایی رنگی شده از کشیدن تابلو هایی آن سر دیوار بلند گچی افتاده است .

    این جا قبلا محل آرامش من یا ما بود ؛ ولی الان توش احساس خفگی می کنم ،

    نه از بوی رنگ آن صبح جمعه که او با یک عالمه بوم و رنگ ریخت تو اتاق منی که خواب بودم و با سر و صدا بلندم کرد و باهم نقاشی کشیدیم ،

    نه از صدایی گوش نواز خواندن و زدن و او و نواختن پیانو خودم ،

    نه از گرما و شوق و اشتیاقی که او با خود می آورد. 

    از این نفسم گرفته و بدنم کرخت شده مانند کس هایی که چند ساعت دی‌اکسید کربن تنفس کرده اند این است که او نیست .

    در قفل نیست و صدای پا می اید ، از دیروز خانواده ام به شمال رفته اند و احتمال می دهم خواهرم از ترکیه برگشته باشد ؛ ولی نه ...

    اوست ، دختری قد بلند و خوش اندام با موهای پسرونه با رنگ فانتزی صورتی و شلوار گشاد سفید و تاپ سرخابی .

    سر و صورتش رنگی است .

    از روی تخت با رو تختی سفید بر می خیزم .

    قبل از دو من افسردگی شدید داشتم و تو اتاقم فقط همین تخت با رنگ سیاه بود .

    او بود که رنگ داده بود به زندگی من .

    پسر ۲۵ ساله عاشق که دیروز کسی که دوستش داشته بهش جواب نه داده و حالا برگشته .

    در مقابل من ریزه میزه است و در آغوشم حل می شود .

    صدای پر بغضش رو می شنوم که می گوید : 

    - اگه پیشنهادت سرجاش جواب من بله است .

    از روی زمین بلندش می کنم و می چرخونمش و بلند بلند می خندیم .

    پایان ....

  2.  

    قلبم درد می کرد به شدت .

    خودم رو ۲۴ ساعته تو این چهار دیواری که قبلا محلی بود که گوشه ی آن تخت بزرگ‌ کنار اتاق که بالایش پر از عکس های دو نفره مون با دوربین من و گیاه رز رونده که ایده ی او بود ، گوشه ی اتاق که صدای گیتار زدن او با آن دست های ظریف و صدای خوش آوازه به گوش می رسد ، در گوشه ای که اون کتاب خونه ی دست ساز رو با هم ساختیم و از زمین تا آسمون توش کتاب چیدیم سایه قد بلند او با دست هایی رنگی شده از کشیدن تابلو هایی آن سر دیوار بلند گچی افتاده است .

    این جا قبلا محل آرامش من یا ما بود ؛ ولی الان توش احساس خفگی می کنم ،

    نه از بوی رنگ آن صبح جمعه که او با یک عالمه بوم و رنگ ریخت تو اتاق منی که خواب بودم و با سر و صدا بلندم کرد و باهم نقاشی کشیدیم ،

    نه از صدایی گوش نواز خواندن و زدن و او و نواختن پیانو خودم ،

    نه از گرما و شوق و اشتیاقی که او با خود می آورد. 

    از این نفسم گرفته و بدنم کرخت شده مانند کس هایی که چند ساعت دی‌اکسید کربن تنفس کرده اند این است که او نیست .

    در قفل نیست و صدای پا می اید ، از دیروز خانواده ام به شمال رفته اند و احتمال می دهم خواهرم از ترکیه برگشته باشد ؛ ولی نه ...

    اوست ، دختری قد بلند و خوش اندام با موهای پسرونه با رنگ فانتزی صورتی و شلوار گشاد سفید و تاپ سرخابی .

    سر و صورتش رنگی است .

    از روی تخت با رو تختی سفید بر می خیزم .

    قبل از دو من افسردگی شدید داشتم و تو اتاقم فقط همین تخت با رنگ سیاه بود .

    او بود که رنگ داده بود به زندگی من .

    پسر ۲۵ ساله عاشق که دیروز کسی که دوستش داشته بهش جواب نه داده و حالا برگشته .

    در مقابل من ریزه میزه است و در آغوشم حل می شود .

    صدای پر بغضش رو می شنوم که می گوید : 

    - اگه پیشنهادت سرجاش جواب من بله است .

    از روی زمین بلندش می کنم و می چرخونمش و بلند بلند می خندیم .

    پایان ....

  3. اونجا که مولانا میگه: 'اِشتیاقی کِه بِه دیدارِ تُو دارَد دِلِ مَن دِلِ مَن دانَد وُ مَن دانَم وُ دِل دانَد وُ مَن:)' ❤️‍🩹🖤️ 

  4. اونجا که مولانا میگه: 'اِشتیاقی کِه بِه دیدارِ تُو دارَد دِلِ مَن دِلِ مَن دانَد وُ مَن دانَم وُ دِل دانَد وُ مَن:)' ❤️‍🩹🖤️ 

  5. If this is our end, how beautiful I am.

    اگر این پایان ماست چه زیباست خودم 

  6. If this is our end, how beautiful I am.

    اگر این پایان ماست چه زیباست خودم 

  7. با به پایان رسیدن بازی های عمارت من رمان دیگری رو آغاز کردم که به زودی با تموم شدن پارت های بازی های عمارت قراره در سایت آپلود کنم .

    نام رمان جدید : نابغه ی غریب و آشنا 

  8. با به پایان رسیدن بازی های عمارت من رمان دیگری رو آغاز کردم که به زودی با تموم شدن پارت های بازی های عمارت قراره در سایت آپلود کنم .

    نام رمان جدید : نابغه ی غریب و آشنا 

  9. روزی می رسه که ....

    پوکرفیس ترین آدم ها لبخند می زنند 

    و...

    شادترین آدم ها گریه می کنند 

    A.F 

  10. روزی می رسه که ....

    پوکرفیس ترین آدم ها لبخند می زنند 

    و...

    شادترین آدم ها گریه می کنند 

    A.F 

  11. سلام 

    بینید  من قبل از اینکه بخوام رمانم رو به صورت  رسمی آغاز کنم باید یسری از مفاهیم روشن و واضح شه .

    مثلا از اسم کتاب ، چند جلدی بودنش و ...

    اول اسم کتاب که جلد ۱ : بازی های عمارت 

    بله می دونید که یک ۵ گانه به نام ۵ گانه ی وراثتی ( بازی های میراث _ ارثیه هاثورن _ گانبی نهایی _ برادران هاثورن _ بازی ناگفته ) اثر جنیفر لین بارنز هست که جلد یک کتاب من نام شبیه به جلد یک این  کتاب داره بازی های میراث ، بازی های عمارت بله خیلی شبیه ولی به این مفهوم نیست که موضوع نیز شبیه بهم باشد. 

    من خودم طرف دار شدید این کتاب هستم و ۳ جلد اول رو خوندم و منتظر ترجمه ی ۲ جلد دیگر هستم .

    ولی موضوع اون کتاب در بار  فردی که کل ارث ۴۶ میلیارد دلاری خود را برای دختری ناشناس می گذارد اما با شرطی .

    ولی موضوع من کاملا متفاوت 

    شاید بعصی جاها مانند نوه ها شبیه باشه .

  12. سلام 

    بینید  من قبل از اینکه بخوام رمانم رو به صورت  رسمی آغاز کنم باید یسری از مفاهیم روشن و واضح شه .

    مثلا از اسم کتاب ، چند جلدی بودنش و ...

    اول اسم کتاب که جلد ۱ : بازی های عمارت 

    بله می دونید که یک ۵ گانه به نام ۵ گانه ی وراثتی ( بازی های میراث _ ارثیه هاثورن _ گانبی نهایی _ برادران هاثورن _ بازی ناگفته ) اثر جنیفر لین بارنز هست که جلد یک کتاب من نام شبیه به جلد یک این  کتاب داره بازی های میراث ، بازی های عمارت بله خیلی شبیه ولی به این مفهوم نیست که موضوع نیز شبیه بهم باشد. 

    من خودم طرف دار شدید این کتاب هستم و ۳ جلد اول رو خوندم و منتظر ترجمه ی ۲ جلد دیگر هستم .

    ولی موضوع اون کتاب در بار  فردی که کل ارث ۴۶ میلیارد دلاری خود را برای دختری ناشناس می گذارد اما با شرطی .

    ولی موضوع من کاملا متفاوت 

    شاید بعصی جاها مانند نوه ها شبیه باشه .

  13. دنیا یک بازی 

    و ما 

    تنها کسانی 

    نیستیم که درحال 

    بازی 

    کردنیم. 

    دنیا درحال 

    بازی 

    کردن

     

    نویسنده: A.F 

     

  14. دنیا یک بازی 

    و ما 

    تنها کسانی 

    نیستیم که درحال 

    بازی 

    کردنیم. 

    دنیا درحال 

    بازی 

    کردن

     

    نویسنده: A.F 

     

  15. FAR_AX

    سلام دوست عزیز لطفا به راهنمایی هایی که براتون ارسال میشه دقت داشته باشید تا وقتی قوانین رو رعایت نکنید تاپیک رمانتون تایید نخواهد شد، پس از ارسال تاپیک های اسپم خودداری کنید و از قوانین انجمن پیروی کنید.

    سوالی دارید در خدمتم

×
×
  • اضافه کردن...