تمامی فعالیت ها
این جریان به طور خودکار بروزرسانی می شود
- ساعت گذشته
-
تو روشنی قلبِ منی. خودم را به هدر ندادهام. -نامه نیما یوشیج به عالیه
-
یادت باشه، نامه ننوشتی برام هیچوقت. از دوتاییهامون عکس نگرفتی، فیلمامون رو تدوین نکردی بذاری کنار هم، یادت باشه که من هنوز هیچ عکسی تو صفحت ندارم، هنوز غافلگیرم نکردی، هنوز باهم آشپزی نکردیم، به سلیقه ی من لباس نخریدیم، سفر نکردیم تو آب نرفتیم، یادت باشه منو به گذشتمون نبردی، با خاطره ی خوبی از گذشته، هنوز باهم گریه نکردیم... -امیرعلی ق
-
یادت باشه، نامه ننوشتی برام هیچوقت. از دوتاییهامون عکس نگرفتی، فیلمامون رو تدوین نکردی بذاری کنار هم، یادت باشه که من هنوز هیچ عکسی تو صفحت ندارم، هنوز غافلگیرم نکردی، هنوز باهم آشپزی نکردیم، به سلیقه ی من لباس نخریدیم، سفر نکردیم تو آب نرفتیم، یادت باشه منو به گذشتمون نبردی، با خاطره ی خوبی از گذشته، هنوز باهم گریه نکردیم... -امیرعلی ق
-
ما رفیقیم. دوستیم. یاور همدیگریم. ایمان و زندگی ما با هم و توأم است. تو دوست و رفیق بهترین رفقا و عزیزترین دوستان شبانهروزی منی. تو و من، چون سایر دوستان و رفقای دور و برمان، با زندگی هم آمیختهایم. ما امواج توأم یک جویباریم. قطرات جهنده یک آبشاریم. از هم جدایی ناپذیریم. احساسات ما آنقدر تکاملیافته و با ادراکمان درآمیخته است که به قدر کافی شهامت داشته باشیم. -نامه مرتضی کیوان به همسرش پوری سلطانی
-
دوستت میدارم دوستت میدارم یک لحظه از مقابل چشمم دور نمیشوی، نفسم از یادت میگیرد و خونم در قلبم طغیان میکند. -نامه فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان
-
اما ما به دنیا آمدیم تا همدیگر را بشناسیم و یکدیگر را دوست بداریم، مطمئن باش. -نامه ژرژ ساند به آلفرد دو موسه، ۱۵ آوریل ۱۸۳۴
-
بیتو نازنین نه چیزی هست و نه احدی...و نبودن جبران ناپذیر است و دوریات فرض محال... -نامه غسان کنفانی به غاده السمان، آوریل ۱۹۶۷
-
ای موی پریشان تو دریای خروشان بگذار مرا غرق کند این شب مواج... -فاضل نظری
-
از تو بیزارم هِنری؛ زیرا نیک میدانم هیچکس را هیچوقت چنان دوست نداشتم که تو را. دلتنگ صدای تو ام، دستانت، آغوشت، بدنت، مهربانی ات، خوی وحشی ات، خوی نیکت و بیش از همه دلتنگ دوستی مان... -نامه آنائیس نین به هنری میلر
-
در غیاب تو درِ دنیا را به روی خود بستهام. یعنی من عملا نبستهام، خودش بسته شده است. دنیایی که تو در آن نیستی، میخواهم اصلا نباشد... مرا بگو که اینقدر خرم و نمیفهمم که نوشتن این مطالب خیال تو را ناراحت میکند. اصلا مردهشور مرا ببرد که به قد و قواره زندگی تو تراشیده نشدهام. -نامه جلال آل احمد به سیمین دانشور، دی ماه ۱۳۳۱
-
هر اتفاقی هم که بیافتد فراموش نکن آدمی در این جهان هست که همیشه و هر لحظه میتوانی پیشِ او برگردی... -آلبر کامو
-
گاهی در نبودِ یک نفر، گویی جهان به تمامی خالیست! -آلفونس دولامارتین
-
ای كاش میتوانستم بگويم كه با من چه میكنی. تو جانی در جانم میآفرينی. تو تنها سببی هستی كه به خاطر آن روزهای بيشتر، شبهای بيشتر و سهم بيشتری از زندگی میخواهم. تو به من اطمينان میدهی كه فردايی وجود دارد... -جبران خليل جبران
-
ای كاش میتوانستم بگويم كه با من چه میكنی. تو جانی در جانم میآفرينی. تو تنها سببی هستی كه به خاطر آن روزهای بيشتر، شبهای بيشتر و سهم بيشتری از زندگی میخواهم. تو به من اطمينان میدهی كه فردايی وجود دارد... -جبران خليل جبران
-
«أتَعلمُ مَا هُوَ الحَنين؟ الحَنينُ هُوَ حينَ لَا يَستطيعُ الجَسدُ أن يَذهبَ حَيثُ تَذهبُ الرُّوح ...» میدانی "دلتنگی" چیست؟ دلتنگی آن است که جسمت نتواند به آنجایی برود که جانت به آنجا میرود... -محمود درویش
-
من می دانم به کجای قلبت شلیک کردهام تو دیگر خوب نخواهی شد. -افشین یدالهی
-
من جان خستهای بودم و تو موسیقی شفابخشی که آمدی دستی بر شانهام کشیدی و با خستگیهایم، رفتی. -آمین شیفته
-
خُرم آنروز که باز آیی و سعدی گوید: آمدی! وه که چه مشتاق و پریشان بودم... -سعدی
-
توی فیلم رهایم کن یه دیالوگ بود که میگفت: من با یه نخ به این دنیا وصلم،اون نخم تویی…
-
از پیراهنت دستمالی میخواهم که زخم عمیقم را ببندم و از دهانت بوسهای که جهانم را تازه کنم... -حسین منزوی
-
شادیِ تو بیرحم است و بزرگ وار. نفسات در دستهای خالیِ من ترانه و سبزی است. من برمیخیزم! چراغی در دست، چراغی در دل ام. زنگارِ روح ام را صیقل میزنم. آینه ای برابرِ آینهات میگذارم تا از تو ابدیتی بسازم... -احمد شاملو
-
تو از همهجا شروع میشوی؛ و من هر بار بداهه مینوازمت از هر جای تنَت. سبز آبی کبودِ من ، لَم بده، رها کن خودت را، آب شو در آغوشم مثل عطرِ یاس فراگیرم شو بگذار یادت بگیرم -عباس معروفی
-
خوش به حال باد! گونههایت را لمس میکند و هیچکس از او نمیپرسد که با تو چه نسبتی دارد! کاش مرا باد میآفریدند تو را برگ درختی خلق میکردند؛ عشقبازیِ برگ و باد را دیدهای؟! در هم میپیچند و عاشقتر میشوند... -صادق هدایت
-
دلم میخواهد آنقدر کوچک بشوم که به قدر یک پرنده باشم. آن وقت پر بزنم و بیایم پیش تو. -نامه فروغ فرخزاد به پرویز شاپور
-
بیا و سرت را بر سینهام بگذار تا این زندگی به رنجی که میکشیم، بیارزد… -جمال ثریا