رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
کارگاه آموزش رمان نویسی(ظرفیت 15 نفر) ×
انجمن نودهشتیا

تمامی فعالیت ها

این جریان به طور خودکار بروزرسانی می شود

  1. ساعت گذشته
  2. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    می روم بخوابم، خرد و خسته ام؛ تو را بیشتر در آغوش می گیرم دوست عزیز. تو هم بیش از پیش دوستم بدار، چون غمگینم. -نامه ژرژ ساند به گوستاو فلوبر، ۱۸۶۶، پاریس
  3. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    و من خودم را با خستگی تمام از میان این فصل عبور می دهم، فقط به این امیدِ نورِ کم سویی که در دوردست ها می درخشد. -نامه اولگا کنیپر به آنتوان چخوف، ۱۰ فوریه؛ مسکو
  4. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    اما ما به دنیا آمدیم تا همدیگر را بشناسیم و یکدیگر را دوست بداریم، مطمئن باش. -نامه ژرژ ساند به آلفرد دو موسه، ۱۵ آوریل ۱۸۳۴
  5. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    من به تو دلباختم زیرا که زخم هاى تو شبیه زخم هاى من بود. -اجه ایهان
  6. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    حتی اگر ناراحتی، به هم ریخته‌ای، با همان ناراحتی مرا محکم بغل کن. محکم، بسیار بسیار محکم. -نامه ماریا به آلبر کامو
  7. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    او نگفت دوستت دارم، اما نامه اش را اینگونه تمام کرد: بال تو را میبوسم پرنده قلبم... -فرانتس کافکا
  8. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    انسان همیشه احتیاج به چیزی، کسی دارد تا از پناهش آشیانه های هوشیار بسازد. -علی مراد فدایی نیا
  9. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    آیدای نازنین خوب خودم! آیدای من؛ این پرنده، در این قفس تنگ نمی خواند. اگر می بینی خفه و لال و خاموش است، به این جهت است ... بگذار فضا و محیط خودش را پیدا کند تا ببینی که چه گونه در تاریک ترین شبها آفتابی ترین روزها را خواهد خواند. به من بنویس تا هردم و هرلحظه بتوانم آنرا بشنوم.به من بنویس تا یقین داشته باشم که تو هم مثل من در انتظار آن شبهای سفیدی. به من بنویس که می دانی این سکوت و ابتذال زاییده زندگی دراین زندانی است که مال مانیست، که خانه ی ما نیست، که شایسته مانیست. به من بنویس که تو هم درانتظار سحری هستی که پرنده ی عشق ما در آن آواز خواهد خواند. احمد تو -نامه احمد شاملو به آیدا، ۲۹ شهریور ۱۳۴۲
  10. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    آیدای نازنین خوب خودم! آیدای من؛ این پرنده، در این قفس تنگ نمی خواند. اگر می بینی خفه و لال و خاموش است، به این جهت است ... بگذار فضا و محیط خودش را پیدا کند تا ببینی که چه گونه در تاریک ترین شبها آفتابی ترین روزها را خواهد خواند. به من بنویس تا هردم و هرلحظه بتوانم آنرا بشنوم.به من بنویس تا یقین داشته باشم که تو هم مثل من در انتظار آن شبهای سفیدی. به من بنویس که می دانی این سکوت و ابتذال زاییده زندگی دراین زندانی است که مال مانیست، که خانه ی ما نیست، که شایسته مانیست. به من بنویس که تو هم درانتظار سحری هستی که پرنده ی عشق ما در آن آواز خواهد خواند. احمد تو -نامه احمد شاملو به آیدا، ۲۹ شهریور ۱۳۴۲
  11. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    تو امّا هیچ وقت فراموش نکن روزی که افتاده باشی، از زمین بلندت می‌کنم، اگر هم نتوانم کنارت دراز می‌کشم... -تورگوت اویاز
  12. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    در برابر چشمانم نیستی، اما تمام آن‌چه می‌بینم، تویی... -احمد شوقی
  13. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    روزها همه يكجور ميگذرد، بيخود و بى فايده، چيز تازه ندارم،قربانت. -نامه صادق هدایت به تقى رضوى
  14. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    بعضی ها هم هستند که به نظر فراموششان کرده ایم.. اما وقتی حرفشان به میان می آید دیگر نمی توانیم لبخند بزنیم... -نزار قبانی
  15. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    صدایی می‌شنود، دمِ گوشش، که صدای نوازشگرِ او بود: "من هم کنارتم؛ تنهات نمی‌گذارم؛ تا آخر عمر کنارتم" یکهو حس می‌کند آتشی در دلش روشن شد. دیگر دلش می‌خواست زنده بماند و زندگی کند. ‌-داستایفسکی
  16. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    تو درختی، من آب. من کنار تو، آواز بهاران را می خندم و می خوانم، می گريم و می خوانم. با تو بودن خوب است‌. تو قشنگی. -منوچهر آتشی
  17. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    به چشمهایم زل زد و گفت: «با هم درستش میکنیم» چه لذتی داشت این با هم، حتی اگر با هم، هیچ چیزی درست نمیشد... -لیلیان هلمن
  18. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    دونك لستُ سوى قطرة المطر الضائعة في سيل... «بى تو چيزى جز قطر‌ه‌ىِ بارانى گم شده در سيلاب نيستم...» -غسان كنفانی
  19. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    چنان دل بسته ام کردی که من با چشم خود دیدم؛ خودم می رفتم اما سایه ام با من نمی آمد... -ابراهیم خطیبی
  20. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    دلم‌ می خواهد همه چیز را بگذارم و بروم طوری که کسی نداند من که هستم. مرا ببخش عزیزم، احساس وحشتناکی دارم. سوار قطار خواهم شد و تمامی وجودم را گریه خواهم کرد. -نامه اولگا کنیپر به آنتوان چخوف
  21. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    شاید تصور کنی که تو را فراموش کرده ام، اما من پرونده ای قطور از خاطرات تو و خنده های به یاد ماندنی ات دارم... -نامه فدریکو گارسیالورکا به آنا ماریا
  22. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    می‌خواهم از تو بنویسم. از نامِ تو که تکیه‌گاه حصارهای شکسته است. -پوشویاتوسکا
  23. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    و تو عزیز هزار نفر میشوی اما عزیزِ دلِ عزیزت نیستی و این غم‌ انگیز است... -عباس معروفی
  24. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    ده از ده دوست دارمت هشت تا برای تو و یکی برای خنده‌ات و یکی هم برای صدایِ تو اما چشم ها.... که هزار امان از چشم هایِ تو... -محمود درویش
  25. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    - چرا رنجم می دهی؟ - چون دوستت دارم. - نه دوستم نداری. وقتی کسی را دوست داریم خوشی اش را می خواهیم نه رنجش را. -وقتی کسی را دوست داریم تنها یک چیز را می خواهیم: عشق را، حتا به قیمت رنج -پس تو به عمد مرا رنج می دهی؟ -بله، برای اینکه از عشقت مطمئن شوم... -ایتالو کالوینو، از کتاب بارون درخت نشین
  26. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    من آنقدر با تو بوده ام که از بودن کنارِ دیگران سردم می شود... -احمد شاملو
  1. نمایش فعالیت های بیشتر
×
×
  • اضافه کردن...