تمامی فعالیت ها
این جریان به طور خودکار بروزرسانی می شود
- ساعت گذشته
-
آدم یا بیدرنگ از کسی خوشش میآید یا هرگز خوشش نمیآید. از او بیدرنگ خوشم میآید. -کریستین بوبن، دیوانهبازی
- امروز
-
زلالی، روشنی، شبیه آفتاب سر ظهر می مانی، می سوزانی. شاید برای همین است چون می بینمت حریق عشق دامن احساسم را می گیرد... -امیرعباس خالق وردی
-
من آنقدر زیاد رویا بافتهام و کمتر زیستهام، که گاهی سه سالهام، اما روز بعد اگر خوابی که دیدهام محزون باشد سیصد سالهام. تو اینطور نیستی؟ در لحظاتی به نظرت نمیرسد که در آستانهی آغاز زندگی هستی و زمانی دیگر سنگینی چندین هزار قرن را روی دوش خود حس نمیکنی؟ -نامه ژرژ ساند به گوستاوفلوبر، ۲۸ سپتامبر۱۸۶۶
-
بیم آن دارم که زیاد با تو سخن بگویم مبادا خسته شوی و بیم آن دارم که سکوت کنم، مبادا گمان کنی که دیگر برایم مهم نیستی... -نزار قبانی
-
صبح، پشت تلفن یادم رفت بگویم؛ صدایت را که میشنوم دنیا فراموشم میشود. -ناظم حکمت
-
آموزگار نیستم تا عشق را به تو بیاموزم. ماهیان نیازی به آموزگار ندارند، تا شنا کنند. پرندگان نیز آموزگاری نمی خواهند تا به پرواز در آیند. شنا کن به تنهایی، پرواز کن به تنهایی. عشق را دفتری نیست. بزرگترین عاشقان دنیا خواندن نمی دانستند... -نزار قبانی
-
عيناك أول أفراحي وآخرها... +چشمهایت اولین و آخرین شادمانیهای مناند...
-
چرا تو؟ تنها تو؟ چرا تنها تو از میان آدمیان هندسهی حیات مرا در هم میریزی؟ پا برهنه به جهان کوچکم وارد میشوی، در را میبندی و من اعتراضی نمیکنم؟ چرا تنها تو را دوست دارم و میخواهم؟ -نزار قبانی
-
لا تعد فحبي ليس مقعدً في حديقة عامة! تمضي عنه متى شئت و ترجع إليه في أي وقت. لا تعتذر فالرصاصة التي تطلق لا تسترد... +بازنگرد که عشقِ من، نیمکتی در تفرجگاهی عمومی نیست که هر بار بخواهی آن را ترک کنی و هر زمان که بخواهی به آن بازگردی. عذر خواهی نکن، گلولهی شلیک شده باز نمیگردد. -غادة السمان
-
«اذا ضحک أحس أن الحزن کذبة» +وقتی میخندی احساس میکنم غَم دروغی بیش نیست...
-
حالا هم که دارم این نامه را برایت مینویسم، یاد خندههایمان در کافهها و رستورانها افتادهام. چه کیفیت نایابی داشتند آن لحظهها میفهمی که هیچوقت با هیچکس مثل تو صمیمی نمیشوم. -نامه روبر لاشنه به فرانسوآ تروفو
-
دارم فکر میکنم چه خوب است پیدا کردن کسی که زورش به بیحوصلگی ما برسد. -عباس کیارستمی
-
اگر من شما را از دست داده ام شما هم در عوض دلی را از دست دادهاید که تپش های عاشقانه آن را در هیچ جای دیگر نخواهید یافت... -نامه فروغ فرخزاد به پرویز شاپور
-
گرفتاری من و تو این است: به شکلی دوستت دارم که بزرگتر از آن است که پنهانش کنم و عمیق تر از آن است که دفنش کنی! -غسان کفنانی
-
وإني لأوصيك بروحي،فهي تسافر إليك أكثر مما تستقر لدي... +و جانم را به تو میسپارم ،چراکه جانم بیشتر از آنکه پیشِ من باشد بسوی تو سفر می کند. -احمد شوقی
-
با من مدارا کن! بعدها دلت برایم تنگ خواهد شد... -سید علی صالحی
-
شادیِ تو بیرحم است و بزرگ وار. نفسات در دستهای خالیِ من ترانه و سبزی است. من برمیخیزم! چراغی در دست، چراغی در دل ام. زنگارِ روح ام را صیقل میزنم. آینه ای برابرِ آینهات میگذارم تا از تو ابدیتی بسازم... -احمد شاملو
-
میگویند همسر حمیدمصدق «لاله خانم» روی درِ ورودی سالن خانهشان با خطِ درشت نوشته بود: حمید بیماری قلبی دارد. لطفا مراعات کنید و بیرون از خانه سیگار بکشید. خوِد حمید مصدق هم میآمد بیرون سیگار میکشید و میگفت: به احترام لاله خانم است...
-
اینجا زندگیام میان امید و ناامیدی در نوسان است. همزمان آرزو دارم بمیرم و آرزو دارم که زندگی کنم. گاهی اوقات به زندگی نظم میدهم و گاهی هرجومرج است که زندگیام را میبلعد؛ اکنون که مینویسم دومی بر جریان روزهایم غلبه دارد، شاید به همین دلیل دارم برایت مینویسم لئون. -نامه آلخاندرا پیثارنیک به لئون استروف
-
بی آن که تو را ببینم، در تو رها میشوم و در کف دریا چشم میگشایم. رودم و به غرقه شدن در تو معتادم ... -شمس لنگرودی
-
از چیزهایی که قلبم دوست دارد: تو و صدایت! -نزار قبانی
-
مانند دویدن کودکی در سراشیبی است به تو فکر کردن. اندکی هیجان، اندکی هراس زمین خوردن. -جمال ثریا
-
حتی اگر نباشی، می آفرینمت چونان که التهاب بیابان سراب را -قیصر امین پور
-
می گویند که درد، آدم ها را به هم نزديک مىكند؛ به من بگو کداممان شاد هستيم که این همه از هم دور مانده ایم؟ -اغوز آتای
-
فراموش نکن که آدمی در این جهان هست که همیشه و هرلحظه میتوانی پیش او برگردی. روزی از ته قلبم تمام آنچه دارم و آنچه هستم را به تو بخشیدهام. تو قلبم را با خود خواهی داشت تا وقتی که من این جهان غریب را ترک بگویم، جهانی که دارد خستهام میکند. تنها امیدم این است که روزی تو بفهمی چقدر دوستت داشتهام... -نامه آلبر کامو، به ماریا کاسارس