تمامی فعالیت ها
این جریان به طور خودکار بروزرسانی می شود
- ساعت گذشته
-
و إنك ماء و إن الماء قد يسقي و قد يروي و قد يغرق... +و تو آب هستی و آب تشنگی می آورد و آب سیراب میکند و آب غرق میکند...
-
آیا شک داری که ورودت به قلبم، با شکوهترین روز تاریخ و بهترین خبر جهان بود؟! -نزار قبانی
-
که من هنوزم و در من همیشهوار تویی... -حسین منزوی
-
که من هنوزم و در من همیشهوار تویی... -حسین منزوی
-
انسان اندوهش را فراموش نمی کند بلکه خود را وادار می کند آن را تاب بیاورد. -نامه ژرژ ساند به گوستاو فلوبر، ۲ مارس ۱۸۷۰، پاریس
-
کاش بادبادکی بودم که سر نخش در دستان تو بود؛ من کوچکترین پیوند با تو را، حتی اگر به یک مو بند باشد دوست دارم. -ایپک ابراهیمیان
-
ماریانا، اگر یک نامه از طرف من داری که در آن خندیدهام، لطف کن آن را یا دست کم یک کپی از آن را به آدرس قدیمیام بفرست. من، حوالی کوچههای گذشته گم شدهام، راه خانه را پیدا نمیکنم، لبهایم فراموشم شده. ماریانا، قول بده نترسی، راستش را بخواهی خندیدنم را به یاد نمیآورم. اما ناراحتم نباش، اشکالی ندارد اگر هیچ چیز پیدا نکردی، میدانی که تو را ببینم خندیدنم را به یاد خواهم آورد. ماریانا، فقط اگر هیچ نامهای نداشته باشی که در آن خندیده باشم، چرا هنوز نامههایم را باز میکنی و این چنین به جِد، بادقت میخوانی؟ -نامه حاتمه رحیمی به ماریانا
-
آغوشت درست همان جاییست که انتظارش را میکشم. مثل بندری که آدم منتظر است به آن برسد. مثل ماسهی گرمی که پس از شنایی طولانی، وقتی که از پا درآمدهای، رویش به خواب میروی. -آلبر کامو
-
بیتو نازنین نه چیزی هست و نه احدی...و نبودن جبران ناپذیر است و دوریات فرض محال... -نامه غسان کنفانی به غاده السمان، آپریل ۱۹۶۷
-
می روم بخوابم، خرد و خسته ام؛ تو را بیشتر در آغوش می گیرم دوست عزیز. تو هم بیش از پیش دوستم بدار، چون غمگینم. -نامه ژرژ ساند به گوستاو فلوبر، ۱۸۶۶، پاریس
-
و من خودم را با خستگی تمام از میان این فصل عبور می دهم، فقط به این امیدِ نورِ کم سویی که در دوردست ها می درخشد. -نامه اولگا کنیپر به آنتوان چخوف، ۱۰ فوریه؛ مسکو
-
اما ما به دنیا آمدیم تا همدیگر را بشناسیم و یکدیگر را دوست بداریم، مطمئن باش. -نامه ژرژ ساند به آلفرد دو موسه، ۱۵ آوریل ۱۸۳۴
-
من به تو دلباختم زیرا که زخم هاى تو شبیه زخم هاى من بود. -اجه ایهان
-
حتی اگر ناراحتی، به هم ریختهای، با همان ناراحتی مرا محکم بغل کن. محکم، بسیار بسیار محکم. -نامه ماریا به آلبر کامو
-
او نگفت دوستت دارم، اما نامه اش را اینگونه تمام کرد: بال تو را میبوسم پرنده قلبم... -فرانتس کافکا
-
انسان همیشه احتیاج به چیزی، کسی دارد تا از پناهش آشیانه های هوشیار بسازد. -علی مراد فدایی نیا
-
آیدای نازنین خوب خودم! آیدای من؛ این پرنده، در این قفس تنگ نمی خواند. اگر می بینی خفه و لال و خاموش است، به این جهت است ... بگذار فضا و محیط خودش را پیدا کند تا ببینی که چه گونه در تاریک ترین شبها آفتابی ترین روزها را خواهد خواند. به من بنویس تا هردم و هرلحظه بتوانم آنرا بشنوم.به من بنویس تا یقین داشته باشم که تو هم مثل من در انتظار آن شبهای سفیدی. به من بنویس که می دانی این سکوت و ابتذال زاییده زندگی دراین زندانی است که مال مانیست، که خانه ی ما نیست، که شایسته مانیست. به من بنویس که تو هم درانتظار سحری هستی که پرنده ی عشق ما در آن آواز خواهد خواند. احمد تو -نامه احمد شاملو به آیدا، ۲۹ شهریور ۱۳۴۲
-
آیدای نازنین خوب خودم! آیدای من؛ این پرنده، در این قفس تنگ نمی خواند. اگر می بینی خفه و لال و خاموش است، به این جهت است ... بگذار فضا و محیط خودش را پیدا کند تا ببینی که چه گونه در تاریک ترین شبها آفتابی ترین روزها را خواهد خواند. به من بنویس تا هردم و هرلحظه بتوانم آنرا بشنوم.به من بنویس تا یقین داشته باشم که تو هم مثل من در انتظار آن شبهای سفیدی. به من بنویس که می دانی این سکوت و ابتذال زاییده زندگی دراین زندانی است که مال مانیست، که خانه ی ما نیست، که شایسته مانیست. به من بنویس که تو هم درانتظار سحری هستی که پرنده ی عشق ما در آن آواز خواهد خواند. احمد تو -نامه احمد شاملو به آیدا، ۲۹ شهریور ۱۳۴۲
-
تو امّا هیچ وقت فراموش نکن روزی که افتاده باشی، از زمین بلندت میکنم، اگر هم نتوانم کنارت دراز میکشم... -تورگوت اویاز
-
در برابر چشمانم نیستی، اما تمام آنچه میبینم، تویی... -احمد شوقی
-
روزها همه يكجور ميگذرد، بيخود و بى فايده، چيز تازه ندارم،قربانت. -نامه صادق هدایت به تقى رضوى
-
بعضی ها هم هستند که به نظر فراموششان کرده ایم.. اما وقتی حرفشان به میان می آید دیگر نمی توانیم لبخند بزنیم... -نزار قبانی
-
صدایی میشنود، دمِ گوشش، که صدای نوازشگرِ او بود: "من هم کنارتم؛ تنهات نمیگذارم؛ تا آخر عمر کنارتم" یکهو حس میکند آتشی در دلش روشن شد. دیگر دلش میخواست زنده بماند و زندگی کند. -داستایفسکی
-
تو درختی، من آب. من کنار تو، آواز بهاران را می خندم و می خوانم، می گريم و می خوانم. با تو بودن خوب است. تو قشنگی. -منوچهر آتشی
-
به چشمهایم زل زد و گفت: «با هم درستش میکنیم» چه لذتی داشت این با هم، حتی اگر با هم، هیچ چیزی درست نمیشد... -لیلیان هلمن