تمامی فعالیت ها
این جریان به طور خودکار بروزرسانی می شود
- ساعت گذشته
-
لا تكتبي لي جواباً، لا تكترثي لا تقولي شيئاً، إنني أعود إليك مثلما يعود اليتيم، إلى ملجأه الوحيد، وسأظل أعود! پاسخی برایم ننویس، بی اعتنایی کن، سخنی نگو... من به سوی تو بازمیگردم همچو یتیمی که به تنها پناهگاهش بازمیگردد و مدام باز خواهم گشت... -نامه غسان كنفانی به غادة السمان
-
و چون تو مرا دوست داری، دنیا بزرگتر آسمان وسیعتر، دریا آبیتر، گنجشکها آزادتر و من هزار بار زیباتر شدهام... -نامه ها، سعاد الصباح
-
حالا سالهاست که دیگر هیچ نامهای به مقصد نمیرسد، حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری، آن همه صبوری، من دیدم از همان سرِ صبحِ آسوده هی بوی بال کبوتر و نایِ تازهی نعنای نورسیده میآید. پس بگو قرار بود که تو بیایی و من نمیدانستم. دردت به جان بیقرار پر گریهام پس این همه سال و ماه ساکت من کجا بودی؟ حالا که آمدی حرف ما بسیار، وقت ما اندک، آسمان هم که بارانیست... -یادداشت ها، سیدعلی صالحی
-
حالا سالهاست که دیگر هیچ نامهای به مقصد نمیرسد، حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری، آن همه صبوری، من دیدم از همان سرِ صبحِ آسوده هی بوی بال کبوتر و نایِ تازهی نعنای نورسیده میآید. پس بگو قرار بود که تو بیایی و من نمیدانستم. دردت به جان بیقرار پر گریهام پس این همه سال و ماه ساکت من کجا بودی؟ حالا که آمدی حرف ما بسیار، وقت ما اندک، آسمان هم که بارانیست... -یادداشت ها، سیدعلی صالحی
-
در غیاب تو درِ دنیا را به روی خود بستهام. یعنی من عملا نبستهام، خودش بسته شده است. دنیایی که تو در آن نیستی، میخواهم اصلا نباشد... مرا بگو که اینقدر خرم و نمیفهمم که نوشتن این مطالب خیال تو را ناراحت میکند. اصلا مردهشور مرا ببرد که به قد و قواره زندگی تو تراشیده نشدهام. -نامه جلال آل احمد به سیمین دانشور، ۱۲ دی ماه ۱۳۳۱
-
پس به دستی دست بده که دستت را نگاه بدارد. به جایی پا بگذار که زیر پای تو نلغزد. -نامه نیما یوشیج به عالیه
-
از نو برايت مينويسم: حال همهی ما خوب است، اما تو باور نکن! -نامه ها، سید علی صالحی
-
لباسی را که در نخستین دیدارمان به تن داشتی بپوش خود را زیبا کن بر موهایت اطلسی بزن آن را که در نامه فرستاده بودم و پیشانی باز و سفید و بوسه خواهت را بلند کن امروز، نه ملال نه اندوه امروز محبوب ناظم حکمت باید که زیبا باشد چونان پرچم انقلاب. -ناظم حکمت، ۴ دسامبر ۱۹۴۵
-
خواهر کوچک عزیزم ناکتا! می خواهی بدانی چه می کنم؟ سدی که در مقابل اشکها کشیده شده بود دوباره شکست. نمیدانم این سیل مرا به کجا بغلتاند. عالیه از این غلتیدن منعم میکند. ولی در این گونه مواقع کسی می تواند بر طبیعت استیلا داشته باشد؟ من ابرم؛ کار ِابر ، باریدن است. -نامه نیما یوشیج به خواهرش ناکتا، شهریور ۱۳۱۶
-
تو می دانی از مرگ نمی ترسم؛ فقط حیف است هزار سال بخوابم و خواب تو را نبینم... -نامه عباس معروفی به معشوقه اش
-
من گریسته ام، آری مدتی است که با هر ضربه کوچکی، با هر بهانه اندکی به گریه می افتم. دوست من، دلم زخم دارد، همین! -نامه سیمین بهبهانی به منصور اوجی
-
قربانت بروم که به قدر تمام درختهای دنیا دوستت دارم. چرا که فقط تو و درختها ارزش دوست داشتن دارید. چرا که سبز میشوید. هر سال سبز میشوید و تازه میشوید و سایه دارید و پر از پرنده هستید و نفستان عطر روان است و ریشههایتان در خاک، که جز خاک حقیقی وجود ندارد. زندگی به یک چنین علاقههای کوچکی بسته شده و این علاقهها با همۀ کوچکیشان حیاتی هستند و با وجود این به دست نمیآیند. قربانت بروم. من که تو را دوست دارم. من که تو را دوست دارم. من که تو را دوست دارم. -نامه فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان
-
هیچ کدام از ما دیگر در کار و زندگی و غیره تنها نیست. هر کدام از ما کسی را دارد که فقط با او معنای همراهی را درک می کند. -نامه آلبر کامو به ماریا کاسارس، ۲۳ فوریه ۱۹۵۰
-
هیچ کدام از ما دیگر در کار و زندگی و غیره تنها نیست. هر کدام از ما کسی را دارد که فقط با او معنای همراهی را درک می کند. -نامه آلبر کامو به ماریا کاسارس، ۲۳ فوریه ۱۹۵۰
-
خاورمیانه را به تقلید چشمان شرقیِ تو ساختهاند، پر التهاب، اندوهگین، خسته، زیبا... -نامه ها، نزار قبانی
-
« و من خودم را با خستگی تمام از میان این فصل عبور می دهم، فقط به این امیدِ نورِ کم سویی که در دوردست ها می درخشد. » -نامه اولگا کنیپر به آنتوان چخوف، ۱۰ فوریه؛ مسکو
-
« و من خودم را با خستگی تمام از میان این فصل عبور می دهم، فقط به این امیدِ نورِ کم سویی که در دوردست ها می درخشد. » -نامه اولگا کنیپر به آنتوان چخوف، ۱۰ فوریه؛ مسکو
-
از وقتی به زندگیام آمدی من بهتر نفس کشیدهام، نفرتم نسبت به همه چیز کمتر شده، آزادانه هرچه را به بودنش میارزیده ستایش کردهام. قبل از تو، به جز تو من به هیچ چیز حس تعلق نداشتم با تو بیشتر چیزها را پذیرفتهام. -نامه آلبر کامو به ماریا کاسارس
-
من به تو اعتماد و اعتقاد دارم زیرا تو قسمتی از زندگی منی، تو ترانهای از سرود ایمان بزرگ منی. تو رفیق منی و همین کافی است که تا پایان زندگی با هم، رفیقانه و همراه و همدل باشیم. -نامه مرتضی کیوان به همسرش پوری ۱ فروردین ۱۳۳۳
-
چه موقع می توانم به تو بگویم که من وحشتناکترین فکرها را در سر می پرورانم! اگر می خواهی مرا نجات دهی عجله کن! -نامه آرتور کراوان به مینا لوی
-
اینها خیال میکنند من دیوانه شده ام اما من دیوانه نیستم، فقط دلم خیلی خیلی تنگ است... -سیمین دانشور
-
کاش میآمدی. که این روزها احتیاج دارم قلب انسان دیگری کنار قلب من بتپد. -نامه ها، بتهوون
-
أَحِبيني بَعیداً عَنْ بِلاد القَهْر والکَبْت، بَعیداً عَنْ مدینتنا التی شَبِعَتْ مِن الموْت، بَعیداً عَنْ تعصُّبها... دوستم داشته باش، به دور از سرزمینِ رنج و سرکوب، به دور از شهرمان که از مرگ سیراب شد، به دور از نابرابریهایش... -نامه ها، نزار قبانی
-
هیچ کدام از ما دیگر در کار و زندگی و غیره تنها نیست. هر کدام از ما کسی را دارد که فقط با او معنای همراهی را درک می کند. -نامه آلبر کامو به ماریا کاسارس ۲۳ فوریه ۱۹۵۰
-
چون دوستت دارم راهی پیدا خواهم کرد تا نور زندگی تو باشم، حتی اگر در تاریکترین و دلگیرترین حال خود باشم. -جسیکا کاتوف