رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
کارگاه آموزش رمان نویسی(ظرفیت 15 نفر) ×
انجمن نودهشتیا

تمامی فعالیت ها

این جریان به طور خودکار بروزرسانی می شود

  1. ساعت گذشته
  2. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    چه کسی می‌خواهد من و تو ما نشویم؟! خانه‌اش ویران باد! -حمید مصدق
  3. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من دل من داند و من دانم و دل داند و من... -مولانا
  4. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    تنهایم نگذار عزیزم! آدم همیشه نیرومند نیست. هر چقدر هم فکر کند تواناست ممکن است نتواند بر رنج هایش چیره شود. -آلبر کامو
  5. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    می‌خواهم به یادِ من باشی. اگر تو به یادِ من باشی‌ عین خیالم نیست که همه فراموشم کنند... -هاروکی موراکامی
  6. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    دستم را بگیر و آن‌گونه دوستم داشته باش که انگار نفس توام. اگر در سینه‌ات نباشم خواهی مُرد. -جمال ثریا
  7. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    ماریانا، زنده ماندم. چیزهایی مُرد که نباید میمرد، چیزهایی تلف شد که گران نبود، بلکه نمی‌شود رویشان قیمت گذاشت؛ و حالا ندارمشان و نمی‌شود مثلا بخرم و قرض بگیرم و تلاش کنم به دست بیاورم. می‌دانی زنده ماندم، اما آنقدر گیجم که نمی‌دانم خبر خوبی دادم یا چه. ‌ -نامه حاتمه رحیمی به ماریانا
  8. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    بنابراین آینده معلوم است. سرشار از امیدها، تردیدها، عزم‌ها، بلاتکلیفی‌ها، برنامه‌ها و بیم‌ها هستم. فعلا فقط از یک چیز مطمئنم: همیشه داستان جالبی وجود خواهد داشت؛ نه فقط برای من. -نامه واتسلاف هاول به اولگا
  9. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    و إنك ماء و إن الماء قد يسقي و قد يروي و قد يغرق... +و تو آب هستی و آب تشنگی می آورد و آب سیراب میکند و آب غرق میکند...
  10. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    آیا شک داری که ورودت به قلبم، با شکوه‌ترین روز تاریخ و بهترین خبر جهان بود؟! -نزار قبانی
  11. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    که من هنوزم و در من همیشه‌وار تویی... -حسین منزوی
  12. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    که من هنوزم و در من همیشه‌وار تویی... -حسین منزوی
  13. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    انسان اندوهش را فراموش نمی کند بلکه خود را وادار می کند آن را تاب بیاورد. -نامه ژرژ ساند به گوستاو فلوبر، ۲ مارس ۱۸۷۰، پاریس
  14. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    کاش بادبادکی بودم که سر نخش در دستان تو بود؛ من کوچکترین پیوند با تو را، حتی اگر به یک مو بند باشد دوست دارم. -ایپک ابراهیمیان
  15. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    ‌ماریانا، اگر یک نامه از طرف من داری که در آن خندیده‌ام، لطف کن آن را یا دست کم یک کپی از آن را به آدرس قدیمی‌ام بفرست. من، حوالی کوچه‌های گذشته گم شده‌ام، راه خانه را پیدا نمی‌کنم، لب‌هایم فراموشم شده. ماریانا، قول بده نترسی، راستش را بخواهی خندیدنم را به یاد نمی‌آورم. اما ناراحتم نباش، اشکالی ندارد اگر هیچ چیز پیدا نکردی، می‌دانی که تو را ببینم خندیدنم را به یاد خواهم آورد. ‌ ماریانا، فقط اگر هیچ نامه‌ای نداشته باشی که در آن خندیده‌ باشم، چرا هنوز نامه‌هایم را باز می‌کنی و این چنین به جِد، بادقت می‌خوانی؟ -‌‌نامه حاتمه رحیمی به ماریانا
  16. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    آغوشت درست همان جایی‌ست که انتظارش را می‌کشم. مثل بندری که آدم منتظر است به آن برسد. مثل ماسه‌ی گرمی که پس از شنایی طولانی، وقتی که از پا درآمده‌ای، رویش به خواب می‌روی. -آلبر کامو
  17. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    بی‌تو نازنین نه چیزی هست و نه احدی...و نبودن جبران ناپذیر است و دوری‌ات فرض محال... -نامه غسان کنفانی به غاده السمان، آپریل ۱۹۶۷
  18. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    می روم بخوابم، خرد و خسته ام؛ تو را بیشتر در آغوش می گیرم دوست عزیز. تو هم بیش از پیش دوستم بدار، چون غمگینم. -نامه ژرژ ساند به گوستاو فلوبر، ۱۸۶۶، پاریس
  19. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    و من خودم را با خستگی تمام از میان این فصل عبور می دهم، فقط به این امیدِ نورِ کم سویی که در دوردست ها می درخشد. -نامه اولگا کنیپر به آنتوان چخوف، ۱۰ فوریه؛ مسکو
  20. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    اما ما به دنیا آمدیم تا همدیگر را بشناسیم و یکدیگر را دوست بداریم، مطمئن باش. -نامه ژرژ ساند به آلفرد دو موسه، ۱۵ آوریل ۱۸۳۴
  21. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    من به تو دلباختم زیرا که زخم هاى تو شبیه زخم هاى من بود. -اجه ایهان
  22. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    حتی اگر ناراحتی، به هم ریخته‌ای، با همان ناراحتی مرا محکم بغل کن. محکم، بسیار بسیار محکم. -نامه ماریا به آلبر کامو
  23. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    او نگفت دوستت دارم، اما نامه اش را اینگونه تمام کرد: بال تو را میبوسم پرنده قلبم... -فرانتس کافکا
  24. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    انسان همیشه احتیاج به چیزی، کسی دارد تا از پناهش آشیانه های هوشیار بسازد. -علی مراد فدایی نیا
  25. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    آیدای نازنین خوب خودم! آیدای من؛ این پرنده، در این قفس تنگ نمی خواند. اگر می بینی خفه و لال و خاموش است، به این جهت است ... بگذار فضا و محیط خودش را پیدا کند تا ببینی که چه گونه در تاریک ترین شبها آفتابی ترین روزها را خواهد خواند. به من بنویس تا هردم و هرلحظه بتوانم آنرا بشنوم.به من بنویس تا یقین داشته باشم که تو هم مثل من در انتظار آن شبهای سفیدی. به من بنویس که می دانی این سکوت و ابتذال زاییده زندگی دراین زندانی است که مال مانیست، که خانه ی ما نیست، که شایسته مانیست. به من بنویس که تو هم درانتظار سحری هستی که پرنده ی عشق ما در آن آواز خواهد خواند. احمد تو -نامه احمد شاملو به آیدا، ۲۹ شهریور ۱۳۴۲
  26. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    آیدای نازنین خوب خودم! آیدای من؛ این پرنده، در این قفس تنگ نمی خواند. اگر می بینی خفه و لال و خاموش است، به این جهت است ... بگذار فضا و محیط خودش را پیدا کند تا ببینی که چه گونه در تاریک ترین شبها آفتابی ترین روزها را خواهد خواند. به من بنویس تا هردم و هرلحظه بتوانم آنرا بشنوم.به من بنویس تا یقین داشته باشم که تو هم مثل من در انتظار آن شبهای سفیدی. به من بنویس که می دانی این سکوت و ابتذال زاییده زندگی دراین زندانی است که مال مانیست، که خانه ی ما نیست، که شایسته مانیست. به من بنویس که تو هم درانتظار سحری هستی که پرنده ی عشق ما در آن آواز خواهد خواند. احمد تو -نامه احمد شاملو به آیدا، ۲۹ شهریور ۱۳۴۲
  1. نمایش فعالیت های بیشتر
×
×
  • اضافه کردن...