تمامی فعالیت ها
این جریان به طور خودکار بروزرسانی می شود
- ساعت گذشته
-
اگر میلیون ها نفر دوستت داشتند ، من یکی از آنها بودم. اگر یک نفر دوستت داشت ، من او بودم و اگر هیچکس دوستت نداشت، من مرده ام... -کافکا
-
از دور تو را دوست دارم بی هیچ عطری، آغوشی، لمسی یا حتی بوسه ای.. تنها دوستت دارم از دور... -جمال ثریا
-
برایم اهمیتی ندارند سالهایی که فرا میرسند و سالهایی که از بین میروند. تویی تنها زمان که عقربههای ساعت نابودش نمیکنند... -نزار قبانی
-
عزیزِ من! زندگی بدون روزهای بد نمیشود؛ بدون روزهای اشک و درد و خشم و غم. اما روزهای بد، همچون برگ های پاییزی، باور کن که شتابان فرو میریزن و در زیر پاهای تو اگر بخواهی، استخوان میشکنند و درخت استوار و مقاوم برجای میماند. عزیزِ من! برگهای پاییزی بی شک در تداوم بخشیدن به مفهوم درخت و مفهوم بخشیدن به تداوم درخت، سهمی از یاد نرفتنی دارند... -نادر ابراهیمی، چهل نامه کوتاه به همسرم
-
تو که از وسعت دیوانگیهایم خبر داری بگو کِی بیتو چشم خستهام را خواب میگیرد؟ -امید صباغ نو
-
تو رسوایی منی و مرا توان پنهان کردنت نیست مثل زخمی خونریز تو خون منی. چگونه پنهانات کنم؟ چون دریایی خروشان، تو موج منی. چگونه پنهانات کنم؟ بهسان اسبی سرکش تو شیههی منی. چگونه پنهانات کنم؟ چون تپشی هراسان در قلبام چگونه پنهانت کنم… و نمیرم؟ -قاسم حداد
-
تو داری دقیقاً به همون شکلی که دلم میخواد دیده بشم، من رو میبینی. و هیچ هدیهای با ارزشتر از این وجود نداره. -نامه کَری به دیوید
-
میان این روز ابری من تو را صدا زدم. من تو را میان جهان صدا خواهم کرد و چشمبهراه صدایت خواهم ماند و در این درهٔ تنهایی، تو آب روان باش و زمزمه کن. من خواهم شنید. -نامه سهراب سپهری به نازی، ۶ فروردین ۱۳۴۲
-
من اینجا دلم سخت معجزه می خواهد و تو انگار معجزه هایت را گذاشته ای برای روز مبادا. -پل الوار، برگردان احمد شاملو
-
از دور تو را دوست دارم بی هیچ عطری، آغوشی، لمسی یا حتی بوسه ای.. تنها دوستت دارم از دور... -جمال ثریا
-
گاهگاهی که دلم میگیرد، پیش خود میگویم آنکه جانم را سوخت، یاد میآرد از این بنده هنوز؟ گفته بودند: که از دل برود یار چو از دیده برفت... سالها هست که از دیدهی من رفتی، لیک دلم از مهر تو آکنده هنوز... -حمید مصدق
-
گوارای چَشمانشان، که تو را الان می بینند... -محمود درويش
-
چگونه فکر میکنی پنهانی و به چشم نمیآیی؟ تو که قطرهی بارانی بر پیراهنم، دکمهی طلایی بر آستینم، کتابی کوچکی در دستانم و زخم کهنهای بر گوشهی لبم. مردم از عطر لباسم میفهمند که معشوقم تویی، از عطر تنم میفهمند که با من بودهای، از بازوی به خواب رفتهام میفهمند که زیر سر تو بوده است... -نزار قبانی
-
در رگ هایش، من بودم که میدویدم... -سهراب سپهری
-
آنچنان عاشقت شدم که آرزو داشتم کسی این گونه عاشقم شود... -محمود درویش
-
تا اَبد منظور جانی . . . -اوحدی مراغه ای
-
من هرگز کسی را مثل تو دوست نداشته ام، هرگز آنقدر که به تو نزدیک شده ام، به کسی نزدیک نشده ام، با تو شروع کردم و با تو به پایان خواهم رساند... -غسان کنفانی
-
يُرسلنا الله بعضنا لبعضٍ كالأرزاق. +خدا بعضی از ما رو برایِ بعضی دیگه مثلِ رزق میفرسته.
-
گاه یک دنیا فقط با یک نفر پر میشود... -سعید صاحب علم
-
مهری در هیاهوی اشیاء بودم که مرا صدا زدی. در صدایت مهر بود . نوازش بود. هر چه به دور از هم افتاده باشیم، گاه دریچههامان را میگشاییم، و یکدیگر را صدا میزنیم، و صدا زدن چه خوش است. صدایی نیست که نپیچد. و پیامی نیست که نرسد. هستی مهربانتر از آن است که پنداشتهایم. من گوش به زنگ وزشها نشستهام. و نگاه میکنم. زندگی را جور دیگر نمیخواهم. چنان سرشار است که دیوانهام میکند. دست به پیرایش جهان نزنیم. -نامه سهراب سپهری به مهری، ۲ اردیبهشت ۱۳۴۲
-
بگذار دوستت بدارم تا از اندوه دور بمانم تا از تاریکی برهم تا از زشتی دور شوم بگذار دمی در کف دستان تو بخوابم. ای امن ترین مکان ها! با عشق تو می توانم هندسهٔ جهان را دگرگون کنم سرزمین موعود را در هم شکنم... -نزار قبانی
-
فراموش نکن که آدمی در این جهان هست که همیشه و هرلحظه میتوانی پیش او برگردی. روزی از ته قلبم تمام آنچه دارم و آنچه هستم را به تو بخشیدهام. تو قلبم را با خود خواهی داشت تا وقتی که من این جهان غریب را ترک بگویم، جهانی که دارد خستهام میکند. تنها امیدم این است که روزی تو بفهمی چقدر دوستت داشتهام... -نامه آلبر کامو، به ماریا کاسارس
-
دلم می خواهد همه چیز را بگذارم و بروم طوری که کسی نداند من که هستم. مرا ببخش عزیزم، احساس وحشتناکی دارم. سوار قطار خواهم شد و تمامی وجودم را گریه خواهم کرد. -نامه اولگا کنیپر به آنتوان چخوف
-
اما ما به دنیا آمدیم تا همدیگر را بشناسیم و یکدیگر را دوست بداریم، مطمئن باش. -نامه ژرژ ساند به آلفرد دو موسه، ۱۵ آوریل ۱۸۳۴
-
حتی اگر ناراحتی، به هم ریختهای، با همان ناراحتی مرا محکم بغل کن. محکم، بسیار بسیار محکم. -نامه ماریا به آلبر کامو