تمامی فعالیت ها
این جریان به طور خودکار بروزرسانی می شود
- ساعت گذشته
-
تو میتوانستی به چشمانم نگاه کنی و گلویم را با چاقوی تیزی ببُری و من میتوانستم در آخرین نفس از تو بهخاطر خونی شدن دستهایت معذرت بخواهم... -الیاس علوی
-
زیبایی؛ همچون پراکندگی یک ایل در کوهستان، همچون گذر یک رودخانه. زیبایی؛ همچون قایقی در غروب یک دریا، همچون قطاری در عمق سبز یک دره. زیبایی؛ همچون رقص دود سیگار. در زیباییات رفتنی نهفته است... -علیرضا قاسمیان خمسه
-
«همه را مدیون توام...زمانی که تو را ملاقات کردم ویران شده بودم...تو مرا ساختی، دستم را گرفتی و بلند کردی.. من هم تو را مثل یک تکه نان بوسیدم، روی پیشانیام گذاشتم و عزیز و مقدس دانستمت... و عشق پدیدار شد، عشق...» -جمال ثریا | نامه به زحل
-
ابتدا فکر می کردم شاید یک اتفاق ساده باشد تا اینکه بعد از او هیچ اتفاق دیگری در من رخ نداد. -مهدی کیانی مهر
-
درست آنجا که ترکم کردهای، ایستادهام. اما همانند زمانی که ترکم کردی نیستم. بسیار تغییر کردهام و یاد گرفتهام انسانها برای جمع شدن پیکرشان، نیاز مبرم به فروپاشی عمیق دارند. برای فروپاشیدنم از تو بسیار ممنونم. -جمال ثریا
-
من دیروز، حتی هفته پیش و یا ماه پیش بلکه حتی سال پیش، نزدیک به فروپاشی بودم، چون تو کنارم نبودی... -دیدم ماداک، سیامک تقی زاده
-
مانند دویدن کودکی در سراشیبی است به تو فکر کردن. اندکی هیجان، اندکی هراس زمین خوردن. -جمال ثریا
-
نبودن، تو را میکشد؟ مرا حضوری که شبیه نبودن است میکشد! -محمود درویش
-
شهرى كه چشم به راهت بود ويران شد؛ ديگر آمدن و نيامدنت هيچ فرقى نمىكند. -نورالله گِنچ
-
صبح تو را در فروشگاه دیدم. هلو و زردآلو سوا میکردی گفتی برای یک مهمان است. تمام روز در انتظار تلفن بودم... -گئورگ تومانینان
-
خواستم زنده بمانم و فکر کردن به تو، تنها سلاحم بود، تنها سنگم، تنها کمانم. -پابلو نرودا
-
مرا در قلبت بپذیر، به دور از تمام هیاهوها، مرا پناه بده، حتی اندکی. -آلبر کامو | نامه به ماریا کاسارس
-
در چنین شبهای بیفریادرس روزِ خوش در خواب باید دید و بس . . . -هوشنگ ابتهاج
-
دلتنگم. گفتنیهایم همینقدر کوتاهاند و همینقدر عمیق. -جمال ثریا
-
نوشته بود: کسی را چنان دوست داری که برایش بجنگی؟ نوشتم: از جنگها برگشتهام، با زخمها و موی سپید؛ و یاد گرفتهام صبور باشم و به تماشا قانع! -حمید سلیمی
-
اگر کسی مرا خواست، بگویید: رفته باران ها را تماشا کند و اگر اصرار کرد، بگویید: برای دیدن طوفان ها رفته است! و اگر باز هم سماجت کرد، بگویید: رفته است تا دیگر بازنگردد... -بیژن جلالی
-
داشتن چیزی برای گفتن و نبودن کسی برای شنیدن، خیلی وحشتناک است! اوج بی کسی است... -دویل ملتن
-
من حقیقتا معنای «دوستت دارم» را نمیدانم فقط میدانم كه يعنی مرا اينجا تنها رها مكن! -نیل غیمان
-
وقتی کلمات ناتوانند ، بگذار تو را با سکوت بگویم. -نزار قبانی
-
دلم می خواهد همه چیز را بگذارم و بروم طوری که کسی نداند من که هستم. مرا ببخش عزیزم، احساس وحشتناکی دارم. سوار قطار خواهم شد و تمامی وجودم را گریه خواهم کرد. -اولگا کنیپر | نامه به آنتوان چخوف
-
من حتی در فکر هایم برای تو حاشیه های خوش آب و هوا می سازم تا جایی برای نشستن پیدا کنی. -یداله رویایی | نامه به پرویز اسلامپور
-
مادربزرگ اخرای عمرش می گفت: کسی رو دوست داشته باش که وقتی دوست داشتنی نبودی، دوست داشته باشه. -کریمی اعتماد
-
دردیست در این سینه که همزاد جهان است... -هوشنگ ابتهاج
-
« و من خودم را با خستگی تمام از میان این فصل عبور می دهم، فقط به امید نور کم سویی که در دوردست ها می درخشد. » -اولگا کنیپر | نامه به آنتوان چخوف
-
من شب، و تو مآه؛ به تو روشنم. -مولانا